زینب و یه مشت حرامی / زینب و سنگ های شامی…..
زینب و یه دشت جنازه زینب و نعل های تازه
زینب و یه گوش پاره زینب و یاس و شراره
زینب و خار مغیلان زینب و اشک یتیمان زینب و راس شهیدان زینب و قاری قران
زینب و پای پیاده زینب و کنج خرابه
زینب و دل شکستش زینب و دست های بستش زینب و سر شکستش زینب و پاهای خستش زینب و یه مشت حرامی زینب و سنگ های شامی زینب و اشک و شکوفه زینب و زندان کوفه زینب و یه عده دشمن زینب و کبودی تن زینب و یه راس خونی زینب و تنور خولی زینب و عطر گل یاس زینب و چشمای عباس زینب و درد یه لاله زینب و داغ سه ساله
مجنون شدم …
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
افسوس میخورم که غایبم از انتظار تو
شرمنده بی سلام رد شدهام از کنار تو
پر سوخت سینه سوخت به دنبال نور تو
باور نمیکنم که رد شدهام از مدار تو
جانی نمانده است که بخشم چو حاتمی
نرگس شدی که من نشوم مثل خار تو
چشمی که خرج راه تو شد بینشش دهند
هستم همیشه در پی ستاره دنبالهدار تو
افسوس میخورم که نخوردم به درد تو
من با دعای فاطمه شده ام بی قرار تو
آقا ببخش آنچه که کردم تو را شکست
جز دردسر چه سود شوم حال یار تو
دستم بگیر زندگیام رو به راه کن
من آرزوم همین است شوم مهزیار تو
دل بیقرار نیست
“ادا در می آوریم”
چشم انتظار نیست
“ادا در می آوریم”
بر لب دعای ندبه…
و دل غرق شهوت است
این انتظار نیست
“ادا در می آوریم”
آقا محب واقعی ات در میان ما
یک از هزار نیست
“ادا در می آوریم”